... شر مرسان
بر گرفته از
کتاب " گلستان
" از سعدی
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنائی برو
بگفت ، فرمود تا جامه ازو بر کنند و وازده بدر کنند مسکین برهنه بسرما همی رفت
سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند سنگ در زمین یخ
گرفته بود عاجز شد گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده اند و سنگ را بسته امیر
دزدان از غرفه بدید و بشنید و بخندید گفت ای حکیم از من چیزی بخواه گفت جامه خود
می خواهم اگر انعام فرمائی
امیدوار بود آدمی بخیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست شرمرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز
فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند .
&&&&&
نوع مطلب :
گلچین ( طنز )، از سعدی شیرازی،
برچسب ها :
لینک های مرتبط :